هميشه از كساني كه براي دفترچه خاطراتشان پروانه خشك مي كردند بدت مي آمد . دفترچه ي خاطراتت را بيرون مي آوري . اگر يادت باشد صفحه سي و هفت به بعد مربوط به من بود . ورق مي زني به صفحه ي سي و هفت كه مي رسي پروانه ي خشكي از لاي دفترت بيرون مي افتد .. نترس ! اين پروانه نيست ! قلب من است .. قلب كه مهم نيست !
سلام .
به دنياي مجازي خوش اومدين .
ممنون از كامنت زيباتون .
اميدوارم اينجا خونه ي حرفهايي بشه كه بيشتر از اينكه به دل بشينن از دل بر اومده باشن ..
عاشق باشي بانو !