در گوشه ي دنجي از سينه ام
دختري جوان
تاريخ مي خواند
ورق هاي شكست هايم را
پاره مي كند
و ورق هاي پيروزيم را
قاب مي گيرد
در گوشه دنجي از سينه ام
دختري جوان جغرافي مي خواند
و مرزهاي جعلي بين المللي را
از ميان ايران و عراق بر مي دارد
و جغرافيا را با مرزهايي تاريخي
بازنويسي مي كند
من و او به هم مي پيونديم
قانون اساسي كيانم را
مطالعه مي كند
و گاهي شيطنت آميز
تبصره هايي زير ماده هاي تغييرناپذير آن
اضافه مي كند
دفتري تازه گشوده است
و در آن
ادبيات عاشقانه مي نويسد
..
من دروازه هاي سينه ام را
تا هميشه
قفل مي كنم ..