سلام عزيز ِ خاله!
اگه راس ميگي خودت كه خوبي ايشالا؟!
چه عجب! يه غيرتي بهتون دست داد و به خونه تكوني رو آوردين! خونه خودتون رو هم اينقدر دير به دير ميتكونين؟!
اون خاطرهاي هم كه از من گفتي.. يه چيزاييش يادم هست ها.. ولي نه دقيق. يعني من واقعا چنين حركاتي انجام داده بودم؟!! حالا بر فرض هم كه داده بودم، تو بايد مياومدي داد ميزدي آبروي ما رو ميبردي؟! خداييش خيلي ضايع بودم؟!
ممنون بايت محبتت. ممنون كه هنوز فراموش نكردي.. طفلك خواب گريز هم خودش نميخواست تعطيل بشه ها.. يه جورايي مجبورش كردن.. مجبور شد.. مربوط ميشه به همون مزخرف بودن زندگي از بعضي (و در حقيقت تمامي) جهات، براي بعضي آدمها! .. بگذريم..
دعا كه يادت نرفت اين روزا و شبا؟..
ايشالا ميبينمت.
خوب باشيد..