• وبلاگ : ميريام
  • يادداشت : آنروزها..
  • نظرات : 3 خصوصي ، 41 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    پسرک گفت مي خواهم آرزويم را نقاشي کنم . دخترک هر چه نگاه کرد کاغذي نيافت دستش را دراز کرد و گفت روي دستم بکش.

    پسرک گفت چشمانت را ببند. دخترک چشمانش را بست و پسرک نقاشيش را کشيد. پسرک دست دخترک را مشت کرد و گفت چشمانت را باز کن . دخترک مشتش را باز کرد طرح ناشيانه ي دو لب به شکل بوسه بر دستش نقش بسته بود. دخترک خجالت کشيد و دستش را روي گونه اش گذاشت. پسرک چشمکي از سر شيطنت زد و گفت: همان جا را مي خواستم ببوسم.