آن روزها .. آن روزها پسرک قاصدک پيدا کرد آنرا در دست گرفت و به تماشايش نشست. دخترک گفت قاصدک را تماشا نمي کنند . آرزويي در گوشش زمزمه مي کنند و فوتش مي کنند تا به محبوب برسد .. پسرک با صداي بلند در گوش قاصدک گفت: " دوستت دارم " و آنرا توي صورت دخترک فوت کرد.. دخترک گفت: اي ديوونه !!