سلام
قديما اون ورا ميومدين . . .
وقتي بيدار مي شوي، لبخند مي زني و همه گل هاي جهان از لبخند تو الگو مي گيرند و وصف اين لبخندت دهان به دهان ميان گنشجک ها شايع مي شود.
وقتي راه مي افتي جاي پاي تو را با آب پاش آب مي دهم ؛ گل خواهند داد.
زيباترين شکوفه بهاري را از شاخه مي کنم و از آن گيره اي مي سازم تا چند تار موي بيرون مانده از گوشه روسريت را پنهان کنم حالا روسري تو علاوه بر گلهاي مصنوعي گلهاي طبيعي نيز دارد.
روبروي من مي نشيني و حرف مي زني، نظريه هاي باباطاهر عريان باطل مي شوند: بسازم خنجري نيشش زپولاد ... زنم بر " گوش" تا دل گردد آزاد !!!
دستت را در ميان دستانم مي گيرم؛ بدون سئوال و جواب منکر و نکير وارد بهشت مي شوم.
بوسه اي در دستانت پنهان مي کنم و مي گويم: اين خلاصه همه حرف هاي ناگفتني من است ..
" دوستت دارم "
مي بيني ؟
تو از همه عروسکاي دنيا خوشکلتري ..
چشماتو ببند ..
حالا خوشکل ترين عروسک خوپيش کرده جهاني !