سلام.من عاشق حجابم خيلي دوست دارم باحجاب بشم اما نميدونم چطور شروع كنم چطور چادر سر كنم؟
خواهش ميكنم به وب من سر بزنيدو كمكم كنيد
مر30
از کامنت هايي که اخيرا و پس از سفر حامد در اين جا و آنجا ديده ام بر مي آيد که حامد فلسفه تازه اي براي زندگي يافته يا بافته است و آن لذت بردن است.
در اينکه اين فلسفه تازه حامد تا چه حد مکتوب است تا ملموس بحثي نمي کنم اما اينکه آدم به همه مسائل زندگي از قبيل شعر گفتن – در کامنتي که براي من گذاشته است – ، خوردن ، پوشيدن و ازدواج و عشق تنها به لذت بيانديشد شعاري زيبا بيش نيست.
لذت اگر با محدوديت قرين نباشد معني خود را از دست مي دهد انسان وقتي غرق در لذت ها مي شود به نخستين مقصدي که مي رسد ، پوچي است اما اگر لذت را با محدوديت قرين کند در مسير ميان لذت ها و محدوديت ها برخي استعدادهاي نهفته برخي رازهاي هستي برخي کمالات خفته را نيز کشف مي کند.
من از کامنت حامد اينگونه برداشت کردم که حامد حجاب را ابزار زيبايي مي داند و فقط در اين صورت آن را مي پسندد در حاليکه در واقع حجاب ابزار پوشاندن زيبايي است.
زيبايي متاع زن است نه ويژگي او . اگر همه زنان زيبا متاع خود را به رايگان در اختيار همگان قرار دهند اين متاع کم ارزش مي شود.
به نظر من حامد براي ابراز نظر در اين گونه مسائل هنوز بسيار جوان، خام و بي سواد است همانقدر که من در علم مهندسي، بتون، ساختمان و .. بي سوادم. اما هيچ گاه کسي از من نشنيده که درباره بتون اظهار نظر کنم بنابراين حامد نيز در حيطه اي که سواد و تخصص ندارد بهتر است از اظهار نظر خودداري کند چرا که علم ناقص گاه در نتيجه مشابه جهل کامل عمل مي کند.
توفيق روزافزون حامد نازنين را در امور مهندسي ساختمان آرزومندم
به نظر من حامد به اين خاطر كه تازه پا به عرصه زندگي متفاوتي در غرب گذاشته كمي جوگير شده و تا مدتي صلاحيت نظر دادن نداره تا وقتي كه خودشو پيدا كنه.
آدمي را مي ماند كه در اقيانوسي زيبا و آرام و فريبنده رها شده باشد در لحظات اول از زيبايي ، وسعت و عظمتش لذت مي برد اما بعد از چند دقيقه احساس مي كند دارد غرق مي شود و ساحلي در كار نيست آن وقت است كه بايد نظر او را پرسيد كه حتما در آن هنگام خواهد گفت اقيانوس چيز مرگ آوري است.
اين را مثال را براي غرب ستيزي نزدم بلكه اين مثال را براي آن زدم كه بفهميم چرا در حال حاضر حامد صلاحيت نظر دادن را ندارد
(اين سه تا پاييني هم منم، كه نمي دونم چرا اين جوري مي شد، يعني مي دونم و حس توضيح ندارن) به نظرم بحث ارزشيش چيز مزخرفيه. من به معياري گردن نمي نهم كه به اين يكي گردن بنهم. آراستگي رو دوست دارم، لباس پوشيدن جذاب رو دوست دارم. گاهي برهنگي كردن رو هم دوست دارم. و به نظر من، همه چيز نسبي تعريف مي شه. همه معيار هاي عرفي اخلاقي رو من نسبي تعريف مي كنم. گاهي حتي خودم هم لباس پوشيده مي پوشم،!!! و گاهي هم، رها كردن گوشه هايي از بدن، آذين لباس مي شوند. اين بسته به حلقه آدميان دور و بر است كه حجاب در ارتباط با آن ها تعريف مي شود. وگرنه به نظرم، برهنگي مطلق ادمي از همه شون جذاب تر و پوشيده تره. ولي بايد دركش كرد! اين رو هم بگم، دوست دارم لباس، گاهي انحناهاي زنانگي رو جلوه بده. از گوني خوشم نمي اد!! اين ها به نظرم از ديد زيبايي شناسيشه. اين ها رو هم برات نوشتم، چون مي دونم بچه خوبي هستي!!!!!!! لول. اين احسان ات هم سياستمدار بدقلقيه براي خودش. همين روزهاست كه مث جنيد فرمان به دار كشيدن من رو هم امضا كنه فك كنم! البته دلش نازكه. روي مهر دلش مي تونم حساب باز كنم!
مي دوني كه من اگه نظرم رو بنويسم، مث حلاج مي برنم پاي دار. پس بذار راست راستشو نگم. شر مي شه ابجي... من با حجاب كلا مشكل خاصي ندارم. هر جوره اش برام قابل قبوله. از برهنگي مطلق تا پوشيدگي مطلق. امري درونيه به نظرم، بر خلاف آن چه كه همه گمان دارند بيروني است. به حجاب هم از زاويه ها گونه گون نگاه مي كنم. بحث شرعش، بحث عرفش، بحش مدش، بحث شخصيش، بحث سكسيش، همه و همه به نظرم دنياي خودش رو داره. بزرگترين ايراد كه بر هر رفتار بشري از نظر من وارده، عادته! اگر چيزي رنگي از عادت بگيره ارزش دروني اش رو از دست مي ده. و تقريبا خيلي ها هر كاري رو لز سر عادت انجام مي دن. نماز از سر عادت. روزه از سر عادت. حجاب از سر عادت. عشق بازي از سر عادت. من با عادتش مخالف هستم. به نظر من، پوشيدگي قشنگه. اين رو فارغ از مباني ارزشيش، هر ارزشي كه به ذهن هر كس برسد، مي گم. براي خود من، هم چذاب تره، هم شهوي تر، هم نوعي مرزي است بر تن، كه نشان از مرزي است بر روح. يعني هر كسي را حق عبور نيست. بگذريم كه الان تقريبا شده ديوار، اما آدم ها هر جه خاص تر باشند، آدميان خاص تري را هم به حريم خود راه مي دهند. حتي خدا هم در حجابه. در حجاب هستي. اما آن كس كه قابله، پرده ها رو براش كنار مي زنن، و اين الزاما يك نفر نيست. مي تونه حلقه اي از آدم ها باشه، همون طور كه در عشق بازي هم من اين نظر رو دارم. خلاصه اگر رسم عادت نباشه، من هم موافق پوشيدگي و از ان بيشتر، آراستگي هستم. رنگ رنگ رو خيلي دوست دارم. با حجاب موي سر آسوده نيستم، چون به نظرم مو جذاب مي كنه، مو خودش زيباترين حجاب بر سر آدميه، خلاصه كه هر چه كه زيبايي رو نشون بده، براي من جذابه. تماشا مي كنم، لذت مي برم، و به نظر من، لذت بردن الزاما شهوي نيست، گرچه اگر باشه هم باز گوشه اي ديگر از حس ادمي است.
سلام عسلم
شايد اين وبلاگ برات جالب باشه
مخصوصا قسمت مبارزه با مورچه هاش ..
سلام عزيزم آفرين-
اما حجاب فقط پوشش چادر نيست . خيلي چيزهاي ديگر هم هست . حتما خودت هم ميدوني . زن مظهر زيبايي و جذابيت خيلي بايد مواظب رفتارش باشه . از اونها هم بگو . منتظر مطالب خوبت هستم . با اجازه وبلاگت رو در لينك دوستان گذاشتم.
ياعلي
حجاب برازنده ي هر کسي نيست.
آنهايي که حجاب را برازنده ي شخصيت خود مي دانند دوست دارم
اما اين نکته رو هم فراموش نمي کنم که حجاب، صرفا آراستگي نيست.
حجاب يک مکتب و ايدئولوژيه. حجاب، فرهنگ و طرز تفکره. حجاب، عقيده و آزاديه!
... و اين ها همه مجموعه اي از اعتقاد منه.
راس ميگه احسان
يادته چادر مي پوشيدي يه مدت؟
همون روزا بود يه روسري آبي برات آوردم آره؟
آخي ...
آدم ياد قبلنا ميوفته خل ميشه ..
مدت ها بود به عنوان يك شاعر در جمع شاعران تو را مي ديدم و مي شناختم اما آن روز كه با چادر در جلسه شعر خواني حاضر شدي ناگهان احساس كردم از ديدنت چيزي در سينه ام فرو ريخت.
هنوز هم وقتي چادر سر مي كني از اول عاشقت مي شوم.
البته من از مخالفان سرسخت چادر مشكي هستم و فكر مي كنم اين بدعت را صنعت نساجي انگليس در زمان هاي قديم در مذهب شيعيان ايران و عراق و كشورهاي منطقه وارد كرد تا بازاري براي پارچه مشكي خود فراهم كند.
راستش را بخواهي من هم طرفدار حجاب متنوع و پوشاننده و غير متبرج هستم.
اما هنوز هم كه هنوز است وقتي چادر مشكي سر مي كني جوان مي شوم و دلم هري مي ريزد ..
دوستت دارم