از رمز و رموز وصل آگاه شدید مشتاق تمایلات جانکاه شدید در روز وصال عشق فریاد کشید از چاله درآمدید و در چاه شدید از جانب الطاف خدا می آیی با زمزمه هلا هلا می آیی تو زاده اقوام رسول اللهی « چون اشک به چشمم آشنا می آیی » سلام توی کلاسی که دوست داری ثبت نام کن به امیدش! یا علی!! توتنها قاب عکسی بودی بر روی دیوار سال های سال از پشت شیشه لبخند می زدی نگاهم می کردی همیشه! تو کودک درونم بودی تو یک "آن" از شیطنت کودکی ام بودی تو مهربان و معصوم و صبور از همان روزی که برای بار آخر آهسته بر گونه ات دست کشیدم و تو لبخند زدی و آن قاب مسخره برای همیشه تو را محصور کرد تو را دور کرد تو را صبور کرد و من از پس سالها حتی گاهی، نگاهی هم نمی کردم دلخوش بودی به بودنم به خندیدنم، قد کشیدنم دلخوش بودی به خاطرات گذشته وقتی تو را می سرودم وقتی تو را نفس می کشیدم وقتی حتی به واسطه قلم از سرانگشتان من سر می رفتی روی کاغذ کاغذی که تکیه گاهت شد در قابی قهوه ای در قابی محصور در قابی نزدیک اما دور ... تو تو فقط قابی بودی بر روی دیوار اما دلم خوش بود به بودن ات به خندیدن ات به شیطنت های کودکانه ات به لبخند سپیدت به چشمهای روشن ات به ... حالا ولی نه تو شادی نه من دلخوش!
همین الان تمام ورق های سیاه و چکنویس دفتر زندگی ات رو بکن و دور بریز
همین الان
آره همین الان پاشو و کاری رو که دوست داری انجام بده
گلی رو که دوست داری برای خودت بخر
توی آینه به خودت نگاه کن و بگو که خودت رو دوست داری
صورت مادرت رو که عید به عید می بوسی چندبار محکم ببوس و بگو که ازش ممنونی
بگو که چقدر برات مهمه
بگو که..
...
همیشه میشه
میشه یه کار تازه کرد
میشه یه بار دیگه شروع کرد
میشه قدر ثانیه هارو دونست
اما نباید غصه ی دفتر چکنویس ات رو بخوری
چون خدا با ذکر (استغفر الله و اسئله التوبه) یه دفتر سفید بهت هدیه میده
Design By : Pars Skin |