و شعر اینگونه متولد می شود... *** نیمه شب خطوط کاغذ عجیب با قلم موازی بود آرام دفتر را بستم. صبح با صدای گریه ی شعری از خواب می پرم. دفتر را باز می کنم: از قلم خون می چکد... نوشته شده در سه شنبه 85/2/5ساعت 11:28 عصر توسط اعظم ابراهیمی نظرات ( ) |
***
نیمه شب
خطوط کاغذ عجیب با قلم موازی بود
آرام دفتر را بستم.
صبح
با صدای گریه ی شعری از خواب می پرم.
دفتر را باز می کنم:
از قلم خون می چکد...