پنج شنبه ساعت 5:20 عصر هشت دی 1384 یه بهونه بود
بهونه یه عشق
یه عشق پاک
یه عشق آروم
عشقی که با دستای ناز تو چیده شد
عشقی که محال بود
عشقی که امکان نداشت
و حالا داریم تو یه دوره ناممکن از عشق زندگی می کنیم
حالا می فهمیم خدا همراهمون بود
و می خوایم که باهامون بمونه
..
سرانگشت تو پر از نوازش های عاشقانه است
و هنوز هم مسیر جاری شدن عشق رو تعیین می کنه
هنوز هم عشق تپش قلب میاره
احساس ناباوری داریم
لحظه دیدار
" لحظه دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام مستم
باز می لرزد دلم دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم"
..
احساس شادی داریم
احساسی فراتر از خوشبختی
فراتر از احساس
فراتر از زندگی
و فراتر از این کره خاکی
یه حس ناب
یه حس آسمونی
نوشته شده در شنبه 86/10/8ساعت
12:0 صبح توسط اعظم ابراهیمی نظرات ( 19 ) |
Design By : Pars Skin |