این روزها به ساعت به چشم التماس می نگری ، دلت می خواهد روز 25 ساعت که نه ، 24:45 باشد تا بتوانی حداقل 45 دقیقه ، بخوابی. حتی روزهایی که باتری ساعت تمام می شود ، ارادت بیشتری به ساعت نشان می دهی! این روزها باسلیقگی را از منوی آشپزیت حذف و تنوع را جایگزین آن کرده ای ، منوی تو پر شده از غذاهایی که به کار من نمی خورد ! این روزها کمتر با من صحبت می کنی و بیشتر قربان صدقه دیگری می روی ! این روزها مرتب رنگ مورد علاقه مرا می پرسی ، مدل مورد پسند مرا جویا می شوی اما برای دیگری لباس می خری ! ... و علی کوچولو در دلتنگی کردن برای تو با من مسابقه می دهد. تا نگاهی رد و بدل می کنیم و علاقه ای و خاطره ای .. نوبت من تمام می شود و علی کوچولو بدون نوبت ، عشقم را تصاحب می کند. نوبت من تمام می شود اما نوبت تو هیچ گاه تمام نمی شود.. ... و علی کوچولو هر چه را که من دوست ندارم ، می خورد: فرنی ، سوپ بچه !! آن گاه هر چه که دوست دارم را هم می خورد ، غذای من ، نان تو و ... گفتم که ؛ هر چه که دوست دارم ؛ حتی دست تو را ... ... و علی کوچولو صدای تو را دوست دارد ، برای همین حتی وقتی با من صحبت می کنی هم به تو می خندد. همین است که وقتی با من صحبت می کنی هم قربان صدقه او می روی. ... و علی کوچولو به رنگ مورد علاقه من لباس می پوشد، چهار دست و پا راه می رود و تو همچنان خوش سلیقه ترین مادر دنیا می مانی.. این روزها خنده هایت خلاصه تر شده اند ، اما همین مقدار خنده ات برای خوشبختی دو مرد ِ یک خانه کافی ست. این روزها کمتر سراغ شعر می روی ، اما هر تکیه کلام و هر قربان صدقه ای که می روی ضرب المثل خانه مان می شود. این روزها مادری جوان ، در خانه من پسری را بزرگ می کند که نام خانوادگی مرا یک نسل دیگر تمدید خواهد کرد. ممنونم میریام ممنونم میریام ممنون همسرت: احسان
Design By : Pars Skin |